بسیار میپرسند که چگونه میشود جدا نشد. چگونه میشود گره، نگشود؟
چگونه میشود نهشت؟
طلاق اکنون زخم روز، در بیشتر کشورهای جهان شده است. افراد پس از یک دورۀ کوتاه یا بلند آشنایی، با دستان مهر، خانوادهای را میسازند ولی زود یا دیر، آن را با پاهای طلاق، لگدمال میکنند.
طلاق، رویدادی است که ای کاش میشد روی نداد.
طلاق، سیاهدیوی است که ای کاش میشد کشت.
ما با بسیاری از کسانی که با طلاق، گره از پیوندهای آسمانی خود گشودهاند آشناییم. چهبسا برخی از آنها هماکنون با روانهایی دردمند در جمع دوستان، دانشجویان، همکاران یا اطرافیان ما زندگی میکنند.
اینان و آنان کسانیاند که تلقیشان از طلاق، قبل از طلاق، با واقعیات بعد از آن، جور درنیامده است. هدف آنها اختتام یک زندگی زخمناک بوده اما حالا بعد از طلاق میبینند که امور، تغییر نکرده است. زندگی، همان است و تلخی، همان. فقط نوع و شکل و جای زخمها عوض شده.
اینان و آنان کسانیاند که روزی به طلاق، بهعنوان مناسبترین راه درمان، نگریسته اما خیلی زود دریافتهاند که با جدایش، نهتنها دردی درمان نشده بلکه بیشتر از حروف طلاق، دردهای تازه، پیشامد کرده است.
چرا؟
چون طلاق، بیهنرترین رفتار دنیاست.
طلاق فقط بلد است مشقهای «خانواده» را خط بزند. او که بهاصطلاح، جادوگری جداگر در افسانۀ زندگی است بینوا حتی این توانایی را ندارد که قربانیان طلاق را جداً از هم جدا کند.
قربانیان طلاق میدانند که چه میگویم. افرادی که از هم جدا شدهاند شاهدند. آنها در اتاقهای خلوت مشاوره و درمان، گفته و میگویند که با طلاق هرگز از همسر خود جدا نشدهاند. طرفین طلاق، پس از طلاق، بیشتر از گذشته، به هم میاندیشند. برخی از آنها تا همیشه دورادور و نامحسوس، هوای طرف دیگر را دارند و او را خاموشانه و غمگین رصد میکنند. آنها همان بیهمانِ باهماند. آنها خواسته و ناخواسته، در خوابهای شبانه یا رؤیاهای روزانهشان، مدام به ملاقات همدیگر میآیند و میروند.
طلاق، یک جراحی خطیر با چشمان بسته است. یک حمله است. به من بگویید چه کسی دوست دارد با دیدگان بسته، تیغ بردارد و حمله کند؟ این که کار عاقلان نیست. اگر یک انسان عاقل بلد است اینچنین حمله کند چرا به حمله، حمله نمیکند؟ چرا به طلاق، حمله نمیکند؟
ای خدای لبخند، آیا میشود از طلاق، طلاق گرفت؟
ای خدای وصلت، آیا میشود طلاق را طلاق داد؟
بازنشر مطالب یا بهرهبرداری از آنها، به شرط ذکر منبع، آزاد است.